اپیزود سوم: مهمترین مهارت 10 سال آینده (تفکر تحلیلی)

 

خلاصه کل این اپیزود در یک خط! قراره مهارت تحلیل کردن در شما قوی تر بشه و بهتر بتونید تحلیل کنید!

تو اپیزود اول پادکست رفتار گفتیم یه سری مهارت برای 10 سال آینده نیاز داریم که بتونیم در کسب و کارمون موفق باشیم. اولین مهارت چی بود؟ تفکر تحلیلی!

(اگه هنوز اپیزود اول رو نشنیدید همین الان برید اول اونو بشنوید: آینده ی شغل ها به گزارش مجمع جهانی اقتصاد 2023 )

تفکر تحلیلی خیلی ساده مثل اینه که شما یک کارمند داشته باشین، ولی نتونه کوچیک ترین چیزها رو هم تحلیل کنه. مداوم میخواد از شما بپرسه یا اشتباه میکنه.

یعنی تفکر تحلیلی ضعیفی داره. شما این شخص رو به عنوان کارمند خودتون نگه میدارید؟! مسلما وضعیتشعل مشخصه. اخراج!

متاسفانه هیچ جایی از سیستم آموزشی ما این مهارتها آموزش داده نشده…

تفکر تحلیلی چیست؟

تفکر تحلیلی
تفکر تحلیلی

دیدید یه سری آدما انگار قدرت تحلیل قویتری دارن؟ بعد هِی دوست داری مسائل مختلف رو بهشون بگی و از تحلیلشون لذت ببری.

بعد هرچیزی هم که باهاشون مطرح میکنی بعدش میگه عههه چه جالب! این طرز فکر رو من نداشتم یا از این زاویه ندیده بودم!

این افراد تفکر تحلیلی‌شون خوبه.

تفکر تحلیلی یک جور تفکر جزءنگر هست. یعنی تا حدی مقابل تفکر سیستمی قرار میگیره. تفکر سیستمی یک نوع تفکر کل نگر هست. یعنی کل سیستم رو باهم میبینه.

تفکر تحلیلی در مقابل تفکر سیستمی

مثال: فرض کنید می‌خواهید دلیل کمبود دانش‌آموزان در یک مدرسه را پیدا کنید.

با تفکر تحلیلی و جزءنگر:

  • شما به بررسی آمار ثبت نام در مدرسه می‌پردازید.
  • میانگین نمرات دانش‌آموزان را بررسی می‌کنید.
  • با معلمان و دانش‌آموزان مصاحبه می‌کنید.
  • به دنبال عوامل فردی و اجتماعی که ممکن است در کمبود دانش‌آموزان نقش داشته باشند، می‌گردید.

با تفکر سیستمی و کل نگر:

  • شما به بررسی کل سیستم آموزشی در منطقه می‌پردازید.
  • کیفیت مدارس، امکانات آموزشی، وضعیت اقتصادی خانواده‌ها، و سایر عواملی که ممکن است در انتخاب مدرسه توسط خانواده‌ها نقش داشته باشند را بررسی می‌کنید.
  • به دنبال راه حل‌هایی برای افزایش جذابیت مدرسه برای دانش‌آموزان می‌گردید.

تفاوت در این دو نوع تفکر:

  • تفکر تحلیلی و جزءنگر به دنبال یافتن علل کمبود دانش‌آموزان در سطح فردی است.
  • تفکر سیستمی و کل نگر به دنبال یافتن علل کمبود دانش‌آموزان در سطح سیستمی است.

نتیجه:

  1. تفکر تحلیلی و جزءنگر ممکن است به شما کمک کند تا علل محدود کمبود دانش‌آموزان را پیدا کنید.
  2. تفکر سیستمی و کل نگر به شما کمک می‌کند تا علل ریشه‌ای کمبود دانش‌آموزان را پیدا کنید و راه حل‌های جامع برای حل مشکل ارائه دهید.

با استفاده از تفکر سیستمی و کل نگر، شما می‌توانید به درک عمیق‌تری از مشکل کمبود دانش‌آموزان در مدرسه دست پیدا کنید و راه حل‌های موثرتری برای حل مشکل ارائه دهید.

تا اینجا که خسته نشدین؟ 🙂

در اینجا چند نمونه دیگر از کاربرد تفکر تحلیلی و جزءنگر و تفکر سیستمی و کل نگر در دنیای واقعی آورده شده است:

تفکر تحلیلی و جزءنگر:

  • تشخیص بیماری در پزشکی
  • عیب یابی یک دستگاه
  • تحلیل یک گزارش مالی

تفکر سیستمی و کل نگر:

  • طراحی یک برنامه بازاریابی
  • مدیریت یک پروژه
  • حل یک مشکل زیست محیطی

چرا تفکر تحلیلی مهمه؟

همین چند خط قبل گفتیم انگار تفکر سیستمی مهمتره. ولی الزاما اینطور نیست. جفت این تفکرها کاربرد و کارکرد خودشون رو دارن.

در سطح جهانی: میفهمیم یکی از دلایل کلیدی که باعث کاهش نرخ کرونا شده چیه. یا اینکه چرا در سال 2016 ترامپ رای آورد و نباید خیلی سوپرایز میشدین!

در سطح شغلی: میفهمیم چطور افرادی که میخوایم باهاشون همکاری داشته باشیم رو انتخاب کنیم. چطور تصمیم بگیریم چند ساعت در روز رو برای کار کردن صرف کنیم. از مذاکرات چطور میتونیم سود بیشتری داشته باشیم.

در سطح شخصی: چطور در روز عروسی پول بیشتری ذخیره کنیم. چطور برای جراحی مادر تصمیم بگیریم.

خلاصه کتاب قواعدی بر تفکر تحلیلی

کتاب قواعدی بر تفکر تحلیلی یا Maxims for thinking analytically نویسنده آقای دن لوی عضو هیئت علمی دانشگاه هاروارد هست.

ایده اصلی کتاب از آقای ریچارد زک هاسر هست. ایشون هم بیش از 40 سال استاد دانشگاه هاروارد در رشته اقتصاد هست. بالغ بر 330 مقاله نوشتن با اچ ایندکس 104 که رقم بسیار بالایی هست!

متاسفانه هنوز برای این کتاب ترجمه ی فارسی وجود ندارد!

قاعده ی اول: بررسی انتهای طیف

در این قاعده گفته برای بررسی یک موضوع، بریم ته طیف رو ببینیم. یا بریم وضعیت شدیدتر رو ببینیم.

و میگه دوتا مزیت داره:

  1. درک بهتر یک موضوع یا ایده: بریم ته طیف رو ببینیم بهتر متوجه میشیم که اون ایده چطور داره کار میکنه؟ کارآمد هست یا نیست؟
  2. بهترین یا بدترین عواقب تصمیم: این هم کمک میکنه ببینیم در بهترین حالت و بدترین وضعیت، چی رخ میده.

برای هر کدوم هم مثال های کتاب و هم از خودم در اپیزود مثال زدم!

یکیشو مثال بزنم:

در ازدواج» شما دو حالت انتهایی میشه اینکه خوشبخت بشی، یا به خاک سیاه بشینی! فکر کردن به هردوش کمک میکنه بهتر آماده بشی.

در کسب و کار» بترکونه و فوق العاده موفق بشیم. یا شکست بخوریم و ورشکست. دیدن هرکدوم میتونه کمک کنه بهتر برنامه ریزی داشته باشیم.

این خیلی شبیه کتاب گزینه ب یا آپشن B از آدام گرانت هست!

که بزودی پادکستش رو هم میذاریم.

قاعده دوم: سراغ مورد ساده برید

پیچیدگی دشمن تفکر تحلیلی هست. برای تحلیل کردن باید تا حد امکان یک مسئله رو ساده کنیم.

البته سادگی بیش از حد هم باعث خطا میشه! بسیاری از سیستم های پیچیده ساز و کار ساده ای ندارن. ولی سادگی کمک میکنه اصلا بتونیم روابط و کارکرد هر جزء رو بهتر درک کنیم.

اینجا مثال میزنه از اوبر. یک سرویس تاکسی اینترنتی در خارج از ایران.

سازندگان اوبر زمانیکه میخواستن سیستم سفردهی رو تنظیم کنن بسیار کارشون پیچیده شده بود.

اینکه کل شرایط رو تبدیل به دو قانون ساده کردن بسیار کمک کننده بوده تا مشکل حل بشه!

البته ناگفته نماند هوش مصنوعی هم خیلی میتونه در ساز و کارهای پیچیده خوب عمل کنه و نقش کلیدی ایفا کنه.

قاعده سوم: به پیچیدگی پناه نبرید

راستش این قاعده هم مثل قاعده قبلی میمونه قبول دارم! 🙂 ولی نویسنده جدا کرده و توضیح داده منم متعهد بودم بهش.

ولی میگه خیلی وقت ها با اینکه یک مسئله پیچیده ست، ولی ماهم طوری باهاش برخورد میکنیم و پیچیده ترش میکنیم انگار که هیچوقت قرار نیست اصلا حل بشه!!

  • یک تکنیک باحال و کاربردی

هر موقع داشتی به حل یک موضوع می پرداختین بپرسین:

آیا این ساده ترین راه حل هست؟

آیا ساده تر از اینم میشه حلش کرد؟

اصلا ضروریه؟!

اینا کمک میکنه بهتر بتونید مسئله رو حل کنید.

قاعده چهارم: مورد مشابهش در زندگی چیه؟

میگه مذاکره دو کشور میتونه شبیه به مذاکره یک زوج یا یک والد و فرزند باشه! شاید دقیقا مشابه نباشن ولی دومی درکش راحت تره!

آلبرت هیث دکترای مدرسه کندی هاروارد میگه: مشکلات بزرگ سیاست گذاری از نظر ساختاری شبیه مشکلات کوچک تری هستن که هر روز با آنها مواجه میشیم. تفاوتشون در تعداد افراد درگیر هست. اگه بتونیم مشکل رو در سطح کوچک تر در کنیم میتونیم از شهودی که به دست میاریم برای حل مشکل بزرگتر استفاده کنیم.

در مورد تدریس هم صدق میکنه. زمانیکه شما میخواین یک موضوع سخت رو تدریس کنید، اول از آسون شروع می کنید مثال میزنید بعد میرید سراغ موارد سخت تر. اینطور به ذهن مخاطب کمک میکنه شکل بگیره و ایده های اصلی رو دریافت کنه.

همین کار رو ما دقیقا در اپیزود شماره 5 یعنی تفکر علمی هم انجام دادیم! میتونید ازش الگو بگیرید.

ادامه این قسمت چی میشه پس؟!

ادر ین اپیزود صرفا فصل اول کتاب رو گفتیم. ولی تو همین فصل، 4 تا قاعده رو مطرح کرده بود که ما هم کامل بهشون پرداختیم. از اونجایی که زمان بیشتری می برد مطرح کردن کل کتاب، این شد که فعلا یک قسمت گذاشتیم و اگه بازخورد بگیریم که دوست دارین، بیشتر ازش میذاریم.

دوست دارین ادامه ی کتاب هم بذاریم؟ برامون پیام بذارین 🙂

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این قسمت نباید خالی باشد
این قسمت نباید خالی باشد
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید

keyboard_arrow_up